دسته: گزارش های متفرقه
۰۳ آبان ۱۳۸۸
پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر - میرکمال میرنصیری فارغالتحصیل رشته کارگردانی فیلم و مدرس انجمن سینمای جوانان ایران است. وی از سال 1370 به عنوان مستندساز، تهیهکننده و کارگردان، چندین فیلم و برنامه تلویزیونی و غیر تلویزیونی را تهیه کرده است. فیلم مستند بربادرفته در خصوص خانوادههای معلولدار، برنده دو دیپلم افتخار از جشنواره بینالمللی رشد ـ از جمله فیلمهای مستند او به شمار میرود. او در سال 1371 نمایشنامهای را توسط یک گروه نابینا اجرا کرد و از سال 1379 به طور جدی در آسایشگاه خیریه کهریزک با تشکیل کلاس نمایشی به نمایش درمانی معلولان جسمی مبادرت ورزید و با دستیابی به تحولاتی محسوس در روح و روان معلولان هماکنون به همت مدیریت آسایشگاه به عنوان نمایش درمانگر در آن مرکز مشغول فعالیت توانبخشی است. او در سال 1380 از سوی انجمن روانپزشکان ایران موفق به اخذ گواهی بینالمللی 101 در خصوص تحلیل رفتار مقابل (TA) زیرنظر پروفسور ایزابل کریسپل گردید. او در حال حاضر مدیرعامل مؤسسه تصویر اندیشه، عضو انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند ایران است. تأسیس مؤسسه جام، اولین مؤسسه فرهنگی و هنری ویژه جانبازان، آسیبدیدگان اجتماعی و معلولان، تازهترین فعالیت او به شمار میرود.
چه اندازه با تئاتردرمانی آشنا هستید و تئاتردرمانی شامل چه تقسیمبندی میشود؟
- به نظر من آنچه که در کشور ما جایش خالی است، این است که ما از هنر هم برای رشد جامعه و هم برای افرادی که آسیب دیدهاند استفاده کنیم و به هم اینها را متصل کنیم. اگر بخواهیم به حوزه نمایش درمانی به طور کلی نگاه کنیم در دو شاخه تعریف میشود؛ یک وقتی است شما با افرادی که آسیبهای روانی دیدهاند یا عقبمانده ذهنی هستند یا دوستان جانباز اعصاب و روان هستند، کار میکنید که به این نوع «سایکودرام» یا «پسیکودرام» گفته میشود و ترجمهای که از آن شده، «رواننمایشگری» است که این نوع بیشتر حالت بداهه دارد یعنی آن فردی که درمانگر است و آن تیم درمان، بر اساس شرایط آن فرد، یک رشته کارهای بداههای را به او تکلیف میکنند و بعد از او میخواهند کارهایی را انجام دهد که این شیوه خاص آن است و اهداف متفاوتی را در حوزه اعصاب و روان دارد. آن کاری را که ما با افراد معلول جسمی انجام میدهیم میتوان با افراد بزهکار، فراری و ... نیز انجام داد، افرادی که به لحاظ هوشی و عقلی آدمهای سالمی هستند اما شرایط جسمانی و محیطی که آنها را احاطه کرده است یک رشته انزوا، افسردگی و حتی پرخاش و احساس طردشدگی را به این افراد تحمیل میکند. در اینجا ما «دراماتراپسی» را کار میکنیم و این را به «نمایشدرمانی»، ترجمه میکنیم. اینجا دیگر ما بر اساس بداهه، کار نمیکنیم. متنهای هدفمندی نوشته و به فرد داده میشود و فرد آنها را حفظ میکند. کاملاً یک نمایش با او کار میشود که بتواند از حداکثر توانش هم استفاده بکند. آن هم اهداف خاص دیگری را دنبال میکند. کاری که ما انجام دادیم در این حوزه بود و اولین کار هم که انجام شد و الان هم بحث آن هست «و اما انسان ...» بود که حدود سه سال کار کردیم، از روزی که ما شروع به کار کردیم تا روزی که اینها وارد شهر شدند و در تئاتر شهر اجرا کردند، سه سال طول کشید.
با توجه به تقسیمبندی شما از تئاتر درمانی به دو دسته سایکودرام و دراماتراپی، به نظر شما کدام یک از این دو در جامعه فعلی ما کاربردیتر است؟
- نمیتوان گفت. مانند این است که شما بگویید تخصص مغز و اعصاب کاربردیتر است یا تخصص قلب. هر کدام مورد خودشان را دارند. یک زمانی هست که ما روی اعصاب و روان افراد میخواهیم کار کنیم که از سایکودرام استفاده میکنیم و زمانی دیگر از دراماتراپی استفاده میشود.
البته در سطح جامعه ما بیشتر از دراماتراپی استفاده میکنیم برای اینکه همان طور که گفتم افرادی که به لحاظ هوشی و عقلی آدمهای سالمی هستند و حالا شاید شرایط جسمانیشان اجازه حضور در جامعه را ـ آن طور که باید ـ نمیدهد یا شرایط پیرامونیشان مانند آسیبهای مختلفی که در جامعه میتواند برایشان پیش بیاید، ما با دراماتراپی میتوانیم هم اینها را با خودشان آشتی دهیم و تصور اینها را در مورد خودشان دستکاری کنیم و ارتقاء دهیم و هم تصور این آدمها را نسبت به جامعه و سهمی که اینها در جامعه دارند تغییر دهیم.
از آن طرف در خودِ جامعه هم کار میشود، یعنی جامعه تصورش از خودش هم عوض میشود. یعنی وقتی میبیند معلولی به روی صحنه میرود، آدمی که تا سه سال پیش اصلاً حرف نمیزد و این آدم روی صحنه میرود و کاری را اجرا میکند، جامعه تصورش نسبت به توانمندیهای خودش هم دستکاری میشود و همین طور دیدش نسبت به این بخش اصلاح میشود.
یک زمانی بود که ما در حکایات میخواندیم زمانی که افراد از کار میافتادند یا نقص عضوی داشتند و یا پیر میشدند، آنها را به بالای کوه میبردند که پرندهها آنها را بخورند. الان دوران خیلی عوض شده، دیگر دست و پای ما در کارهایی که انجام میدهیم خیلی کارهای نیستند، اینها فقط برای تسهیل در امورند و ما بیشتر با فکرمان کار میکنیم. در حال حاضر کسی که فکرش و روحش سالم است نسبت به کسی که بازوی سالمی دارد توانمندتر است. با این حال هنوز هم که هنوز است افرادی را که تصادف میکنند و دست و یا پایشان از کار میافتد به آسایشگاه میبریم.
پرنده زمان آنها را ببلعد. در حالی که اگر به این افراد روحیه داده شود و اینها خودشان را باور کنند و جامعه هم آنها را بپذیرد، درست است که دست و پا ندارند اما میتوانند آدمهای پُربازدهای برای جامعهشان باشند. هیچ کدام از ماها با پاهایمان کار نمیکنیم، پا برای این است که ما برویم و بیاییم که آنها با ویلچر این کار را میکنند. یا فرض کنید در حوزه آسیبهای اجتماعی ما افرادی را داریم که پدرشان تخلفی کرده و حالا در زندان است و یا اعدامش کردهاند، فرزند این آدم در بین ما تکلیفش چیست؟
میبینید که تازه اگر معجزهای شود و خودش هم بخواهد خودش را در جامعه باور کند و ظاهر شود، ما هفتاد میلیون نفر به جای اینکه یک پدر برای او باشیم، بدتر، پدر خلافکارش را از خاک بیرون میکشیم و توی سرش هم میزنیم و نمیگذاریم راهی جز راه پدرش برای او بماند که بخواهد برود. ما در دراماتراپی معتقد به این هستیم که اگر به این فرد شخصیت بدهیم و بیاید و با او متونی را کار کنیم که توسط محتوای آن متون و مسائل هدفمندی که در شرایط تمرین پیش میآید، آن فرد را به یک ارتقای فکری و روحی برساند و او را به جامعه بیاورد در نتیجه هم از او برداشت فرهنگی کردید و هم فضایی ایجاد شده تا او را جامعه بین افراد خودش بپذیرد و مسیر رشد را برای او باز کند. طبیعی است که در جامعه دراماتراپی کاربردیتر است.
با این صحبتهایی که کردید به عقیده شما تئاتردرمانی ـ هم سایکودرام و هم دراماتراپی ـ یک مسئله روانشناسی است و یا جنبهای از تئاتر را شامل میشود؟
- هم هر دوتای اینهاست و هم هیچ کدامشان به تنهایی نیست. مانند این است که حاصل ضربشان باشد. شما در آخر یک اثر نمایشی میبینید و عناصر نمایش در آن لحاظ شده است.
کدام یک بیشتر تأثیرگذار است، جنبه درمانی بودنش یا جنبه نمایشی بودنش؟
- نمیتوان خیلی تفکیک کرد، شاید کمکی هم به ما نکند. مانند این است که بگویید در سینما فیلمبرداری مهم است یا فیلمنامه؟ مسلماً هر کدامشان خوب نباشد در کار آن یکی تأثیر خواهد گذاشت. مهم این است حاصلی که از مجموع این دو در میآید، کاری باید باشد که آن فرد را ارتقاء دهند و دیگران را متوجه توانمندیهای او بکند. ولی در هر صورت یک کار درمانی به حساب میآید اگرچه یک اثر هنری هم هست با شاخصهای هنری.
شما برای کارتان از دراماتراپی استفاده کردید، در مورد این روش و نحوه کار کردن با بچهها بگویید، از روزی که شروع کردید تا روزی که کار را به روی صحنه بردید.
- کاری که ما روز اوّل کردیم، به آسایشگاه رفتیم و این افراد را دیدیم که چگونه از جامعه طرد شدهاند در حالی که بین آنها استعدادهای خوبی را میتوانید ببینید. ما در دو ـ سه مرحله کار را انجام دادیم. اول این بود که اعلام کردیم میخواهیم یک کار نمایشی با خود شماها انجام دهیم و هر کسی که داوطلب است، بیاید. حتّی یک نفر از معلولان آسایشگاه حاضر نشدند حتی مسئولان هم برایشان خیلی جا نیفتاده بود که چگونه میشود معلولی را که حرف نمیزند وارد یک کار تیمی کرد. حدود شش ماه اول را با آنها نشست و برخاست صمیمی داشتم و کاری به نمایش نداشتم.
از صبح تا شب در اتاق تکتک آنها میرفتم و با آنها صحبت میکردم تا رفتهرفته باور کنند این آدمی که آمده، میداند که چه کار میخواهد بکند و دوست دارد که آنها به توانشان برسند بدون اینکه بهشان بخواهد ترحم کنند. بعد از شش ماه عدهای داوطلب شدند و بعد در جلساتی با هم صحبت کردیم و تمریناتی را این افراد انجام دادند. اولین تمرین آنها، مانند تمرین دوستان تئاتری ما، تمرین بیان بود. بخشی از این تمرین برای این بود که صدای آنها باز شود و بخش روانی دیگرش اینکه اینها انباشتی از فریادهایی هستند که نَزَدند. بعد از این تمرینات بود که، به تشخیص پزشکشان داروهای آرامبخش عدهای از این دوستان حذف شد.
در بخش دوم تمرینات تمرکزی یا مدیتیشن بود که باز هم این تمرینات را بچههای تئاتر هم انجام میدهند، منتها باید این تمرینات با در نظر گرفتن شرایط اینها باشد. در آن تمرینات هم روزهای اول برایشان سخت بود. اینها یک پرشهای لحظهای در دست یا پا برایشان پیش میآید که در اختیار خودشان نیست یا امکان تمرکز آن حد را ندارند به طوری که روزها اوّل میگفتند ما نمیتوانیم تمرکز کنیم.
به مرور زمان با این تمرین هم کنار آمدند و اسمش را «سفر» گذاشته بودند. سپس متن نوشته شد. مسلماً باید آن متن محتوای هدفمندی میداشت. منتها چون این متن باید اجرا میشد، توانمندی این افراد به مرور دستم آمد. توانمندی این افراد را که کنار هم گذاشتم، یک ساختار نمایشی را طراحی کردم که هر کدامشان بتوانند محوری از آن متن باشند.
تمرین حفظ متن یکی از سختترین قسمتها بود چون به علت ترک تحصیل، سواد بالایی نداشتند. که کل این مراحل حدود سه سال به طول انجامید. الان ما در مورد دراماتراپی در دیگر کشورها هم داریم که این افراد فقط برای همنوعان خودشان اجرا میکنند و برای افراد سالم اجرا نمیکنند. آن موقع هم به من گفتند که ممکن است اینها به علت شدت هیجانی که بهشان وارد میشود یا ممکن است کار را خراب کنند یا خودشان پس بیفتند و این مقدار حدّ انرژی را نتوانند تحمل کنند. برای این کار هم از یک نفر تماشاگر شروع کردم تا اینکه یک اجرا برای همنوعان خودشان گذاشتم، بعد برای مسئولان، رفتهرفته به این کار عادت کردند.
زمانی رسید که ما قرار بود کار را در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا کنیم، یک ماه اعلام اردو کردم و این بچهها را از بخشها بیرون بردم و در یک ساختمان دیگر اسکان دادم و صبح تا شب فیلم اجراهای دیگر را میدیدند تا این احساس حرفهای بودن به آنها دست بدهد. تیم پزشکی هم هر روز آنها را کنترل میکرد. کار در سالن اصلی اجرا شد به طوری که در سانس اول سالن اصلی تئاتر شهر پر شده بود و آنها بدون یک مورد خطا، کار را اجرا کردند و در روز اول اجرا یک تیم کامل پزشکی با آمبولانس همراه ما بود ولی اطمینان داشتیم که اتفاقی نخواهد افتاد. اما تماشاگران بودند که حالشان دگرگون شده بود.
نکتهای که روز اجرا برای من جالب بود، اینکه دوست معلول 45 سالهای داشتیم. بعد از اجرا دیدم که گریه میکند و علّت را که جویا شدم، گفت من 45 سال زندگی کرده بودم، این اولین روزی بود که من حرف میزدم و دیگران میشنیدند. در هر صورت کار اجرا شد. بعد از آن هم به جشنواره مهر آیین رفت و چهار جایزه برد و اوّل شد. بعد از آن ما کار را در سالنهای مختلف و دانشکدههای مختلف اجرا کردیم. الان یک تیم ـ همان طور که من به عنوان یک نفر وسط اینها رفتم و گفتم این حرکت را باور کنید ـ و من وسط جامعه میآییم که میخواهیم جامعه این شیوه و این افراد را باور کند. خیلی وقتها از من میپرسند خسته نشدی که سه سال با معلولان کار کردی؟ واقعیت این است که برای من راحتترین بخش کار، کار با معلولان بود. خیلی سختتر از آن، تکتک مسئولان را دیدن و توجیه آنها بود. ما خیلی دوست نداریم که مردم این کار را به دیده یک تئاتر ببینند. اگرچه یک نمایش است، ما بیشتر دنبال این هستیم که به عنوان یک شیوه در کشور پذیرفته شود و متولّی پیدا کند. به هر حال تا حرکتهای نو ایجاد میشود، همه خودشان را کنار میکشند تا آزمون و خطا پیش رفت و شهدای این راه داده شد، بعد آن چیزی که میماند پانصد متولّی پیدا میکند.
شما با افرادی کار کردید که به لحاظ جسمی ناتوان بودند و در تئاتر درمانی، بدن نقش اساسی ایفا میکند، در مورد نقش بدن در کار کردن با این افراد بگویید.
- ما، سه وسیله عمده را برای بازیگری قائل هستیم، حرکتهای بدنی، میمیک صورت و بیان. این افراد هر سه را دارند اما ممکن است درصد هر یک متفاوت باشد. مثل ماها که یکی حرکتهای خوبی را انجام میدهد ولی بیان خوبی ندارد و بالعکس. در هیچ مرجعی از نمایش درصد توان بدنی، نیامده است. ما از بچهها میخواستیم که هر کدامشان در حداکثر توان از بدنشان کار بکشند؛ و مسئله جالبی که برایمان پیش آمد اینکه خودش یک نوع کار درمانی برایشان به حساب آمد به طوری که بعد از سه سال فیلمها را که بررسی میکنیم، میبینیم که حتی حوزه حرکتیشان نیز پیشرفت کرده است یعنی فردی که دستش تا حدی بالا میآمد الان دیگر تا بالای سرش کاملاً میتواند دستش را بالا بیاورد.در هر صورت ما در کار نمایشدرمانیِ فرد در خدمت نمایش نیست و این تفاوتش با تئاتر است، در تئاتر شما در خدمت کار هستید تا آن کار زنده شود در حالی که در نمایشدرمانی، تئاتر هست تا این فرد زنده شود به همین دلیل در نمایش درمانی ما از آن فرد حداکثر توانش را میخواهیم، این حداکثر توانش شاید خیلی کمتر از حداقل توان ما باشد اما هر درصدی که به آن داده شده، چه در بیانش، چه در حرکتش و چه در میمیک صورتش، ما آن را از او میخواهیم. ما فردی داشتیم که حرف میزد اما متوجه نمیشدیم که او چه میگوید. من حتی وقتی متن را نوشتم برای او هم دیالوگ نوشتم و این دیالوگ به گونهای در داخل متن جای میگیرد که اگر شنیده هم نمیشد، کسی چیزی را از دست نمیداد، اما برای این بود که او حرف بزند، بنابراین متن را تابع وضع این افراد مینوشتم تا از عهده آن برآیند.
تئاتردرمانی در زندگی ما انسانها چقدر تأثیر دارد؟
- خود هنر ـ در مفهوم کل ـ یک درمان به حساب میآید. همیشه این مثال را میزنم که در این همه خلافکار و جانی و ... بگردید، یک کسی که روح هنری داشته باشد در بین اینها پیدا نمیکنید، حالا شاید یک نفر هنرمندنما باشد و کارهای دیگری هم بکند. منظورم این دسته نیستند. اما هنرمندی را که به عنوان هنرمند میپذیریم، یک حرکت هنجارشکن از او نمیبینید چون فشارهایی را که باعث میشود فردی در جامعه به خشونت دست بزند، آن فشارها از این فرد در طول زندگیاش تخلیه شده است، به همین علت خود هنر یک وسیله خوب درمانی و آرامشبخش برای انسانهاست.
اما زمانی که خویشتنباوری فرد را به عنوان یک اصل میگیریم و بر آن اساس دورخیز میکنیم، تأثیراتش بیشتر میشود. تصور میکنم که برای همه آدمها مؤثر است حتی آنهایی که به لحاظ جسمی سالم هستند. به چیزی که بسیار معتقدم این است که همه آدمها حق زندگی کردن دارند، همه آدمها حق دارند از زندگیشان لذت ببرند و در زندگی احساس خفّت نکنند، به جز این، همه آدمها را شخصاً سرمایه آفرینش میدانم. ـ حتی نه سرمایه کشور ـ یعنی آن معلولی که ته آسایشگاه است.
بخشی از آدمها برای خودشان است و بخشیشان برای کل آفرینش است. با آدمها رسالتهایی، توانمندیها و نعمتهایی آفریده شده است، اگر اینها بروز نکند، زمانی که این افراد میمیرند همیشه فکر میکنم که تودهای از سرمایه آفرینش با اینها دفن میشود؛ به همین دلیل اگر این شیوه روی آدمهای سالم ـ به لحاظ جسمانی ـ در جامعه اجرا شود و به آنها کمک کند که به آن اصل ذات خودشان برگردند و توانمندیهایشان شناخته شود، این به نفع همه آدمهاست که بتوانند از وجود او و تراوشات روحی این آدم استفاده کنند.
در پایان اگر حرف خاصی برای گفتن دارید بفرمایید.
- من روز اول با همه اعضای این تیم یک قراری گذاشتم، گفتیم که ما نسبت به یک هدف فروتن هستیم و برای آن تلاش میکنیم و آن به واقع این است که همة آدمها در عمل و در فعل برابر شناخته شوند نه فقط در حد مطرح کردن. من و دوستانم شاید آن روز را به چشم ظاهر نبینیم اما این را دوست داریم که ما هم در صحنه زندگی همة توان خودمان را به کار بردیم. یادم است وقتی یک پروفسور فرانسوی کار را دید از من پرسید که شما چگونه اعتماد به نفس را به این افراد دادید، من گفتم: «شما میکلانژ را بهتر از من میشناسید. زمانی به میکلانژ گفتند که این مجسمه داوود را با این همه ظرافت چگونه از یک سنگ بدترکیب ایجاد کردی؟ میکلانژ گفت: ”من وقتی که سنگ بدترکیب را نگاه کردم، داوود را در آن دیدم و بعد دیدم که داوود چقدر اضافی دارد و اضافی آن را برداشته و بعد آنچه که ماند، داوود است.“ به ایشان گفتم که در مورد این افراد هم نگاه من این گونه است. من وقتی به آنها نگاه میکنم به شکل آدمهای کامل و سالم میبینم و بعد میبینم که چقدر اضافی دارند که این اضافیها شامل احساس طردشدگی، یأس و ... است که جامعه به آنها داده است و ما این اضافیها را میگیریم و چیزی به آنها اضافه نمیکنیم. این آدمی که هیچ کس تا دیروز به او فکر نمیکرد، دوست دارد حالا یک متر از بقیه بالاتر بایستد و همه ساکت باشند و او حرف بزند و در کانون و مرکز توجّه باشد. همة آدمها، یک انسان کامل درونشان هست ما فقط همدیگر را که میبینیم به جای اینکه بخواهیم چیز اضافهای به او بچسبانیم، تازه باید آن اضافیها را از او بگیریم تا به اصلش برسیم. در هر صورت دوست داریم زمانی برسد قبل از اینکه خود ما تبدیل به یکی از این افراد معلول شویم و یا یکی از عزیزان ما تبدیل به آنها شود، همان رفتاری را که میخواهیم با خدا کنیم در زمان سالم بودن بکنیم.
در پایان از شما، دوستانی که این مطالب را میخوانند و آنهایی که به ما کمک کردند تشکر و قدردانی میکنم.