یادداشت ها

دسته: متفرقه
۱۲ مرداد ۱۳۸۹

از :مونا حمزه - همه مان خوب می دانیم چه کسی این ترانه را خوانده و حتی و قتی شعرش را روی کاغذ می بینیم صدایش در گوشمان طنین انداز می شود.

وارد محوطه تالار وحدت که می شوم صدای محمد نوری می آید که گیلان جان را می خواند. استادی مسلم که 4 سال پیش به عنوان چهره‌ی ماندگار موسیقی کشور معرفی شد و البته خیلی قبل تر از این ها در قلب هایمان ماندگار شده بود. امروز اما صدایش طنینی دیگر داشت....

به جز سنگینی آفتاب غمی بزرگ بر شانه ی تمام آدم هایی که آمده بودند سنگینی می کرد. شلوغ بود. استادان، هنرمندان شاگردان و دوستدارانش نه فقط محوطه‌ی تالار بلکه تمام فضای بیرونی را هم مملو از جمعیت کرده بودند.

صدایی می پیچد و اشک هایی می ریزد. آری... این محمد نوری است که روی دست هایمان آرمیده است. گویی در خوابی ابدی است. آفتاب، امروز بیش از همه روی او می تابد، نور عجیبی روی پیکرش می بینم . از او فقط خوبی می شنوم و با آمدن اسمش یادم می آید که چندین بار ترانه‌ی " ای ایران ،ایران" اش را از اول تا به آخر گوش داده ام. یادم می آید که با هر بار ای ایران گفتنش تمام وجودم پر از غرور شده و یادم می آید که لحن صدایش آرامشی بزرگ را در وجودم نشانده است....

امروز او را برای اولین بار از نزدیک دیدم، اما... دیر بود برای این که بگویم چقدر برایم عزیز است و فقط توانستم اشک هایم را تقدیمش کنم و صدایم را، آن هنگام که همه با هم می خواندیم « ما برای آن که ایران خانه خوبان شود، خون دل ها خورده ایم، خون دلها خورده ایم .... »