یادداشت ها

دسته: متفرقه
۲۷ فروردين ۱۳۸۹

از : نصر الله قادری - وقتی که "گالیله" آمد و او نتوانست "وصیت نامه هنری"اش را بنویسد، گریستم!صبر کردم تا غائله تمام شود، که شد!و منجی که بعد از سالهای دور آمده بود، معجزه ای نکرد، در حالی که مخی خواست "شق القمر"کند! فکر کردم که این پیر برنای دانا کی به آرزویش می رسد؟کی؟کی؟کی؟ دل نوشته ای را که پیش از این برایش نوشته بودم را دوباره مرور می کنم، امروز!امروز!امروز!و به امید فردا می مانم.فردا!فردا!فردا!و دوستش می دارم.همیشه!همیشه!همیشه! عشق است که جان عاشقان زنده از اوست نوری است که آفتاب تابنده از اوست هر چیز که در غیب و شهادت یابی موجود بود ز عشق و پاینده از اوست. برای غریبی چون من، «عشق» مترادف است با «تئاتر»! و سمندریان ذات تئاتر است. مهرش، خشمش، غضبش، محبتش و همه آنچه در اوست، زیباست. برای تنهایی چون من، «زیبایی» مترادف است با «تئاتر»! و سمندریان ذات تئاتر است. تلخی بسیار چشیده، سختی بسیار دیده، غربت را با همه وجودش حس کرده است و ناملایمتیهای بزرگ را تاب آورده است. او استاد مسلم تئاتر است. پیر ماست. سالهاست که خاموش است. وقتی گفت: «گالیله» وصیت‌نامه من است، به جان گریستم! این اوج تنهایی یک مرد است که درد به جان دارد. از مروت به دور است که نگذارند «گالیله» اجرا شود و گناهش را به گردن او بیندازند. این ناسپاسی است. از یاد نبریم که سمندریان استاد همة ما بوده است، هست و خواهد بود. حیف است که پیر ما ساکت باشد، معلم ما بغض به گلو داشته باشد و مهربان ما از دور به نظاره صحنه بنشیند. تئاتر خانه سمندریان است و سمندریان صاحب خانه تئاتر است. سالها پیش که هنوز هوا ابری بود، به رسم شاگردی گفت‌وگوی مفصلی با استاد را در ویژه‌نامه سوره آوردم. سالهایی که هیچ کس حرفی از او در صحنه مطبوعات نمی‌زد. دلم می‌خواست همراه پوسترش گفت‌وگوی مفصلی هم با او داشته باشیم. مثل همیشه در آمد که: نصرالله جان صبر کن. صبر! فهمیدم که چه می‌گوید. صبر می‌کنم و این اندک را به رسم شاگردی که اندکی از بزرگی‌اش را پاس داشته می‌آورم، تا آن روزگار! سمندریان، سمندریان است و زیباست و زیبایی دشوار است و ما دوستش داریم امروز فردا همیشه. منبع www.ghaderi.teatreshahr.com