مقالات

۲۸ خرداد ۱۳۸۹

از : مجید امرایی - هملت شخصیت محوری نمایشنامه ماندگار " ویلیام شکسپیر " پیش از اجرای صحنه معروف " تله موش " که به قصد رسوایی عموی جنایت کارش " گلادیوس " و با حضور گروهی بازیگر قصد برملا کردن نقشه قتل پدر را دارد چنین می گوید : " بازیگران نمى‌توانند رازى را پنهان دارند ، همه را خواهند گفت " و این جمله بیانگر این واقعیت است که نمایش راهی مناسب برای تخلیه درونیات انسانی و رسیدن به اصل واقیت است و صحنه محلی برای راست گویی و افتادن همه پرده ها است و این را شکسپیر از زبان یکی از شخصیت های نمایش اش یعنی هملت می گوید واین یک صحنه نمایش درمانی است .

داستان از این قرار است " هملت " شاهزاده دانمارک از سفر آلمان به قصر خود در" هلسینبورگ " باز می گردد تا در مراسم تدفین و خاکسپاری پدرش شرکت کند . در می یابد که مرگ پدر غیر طبیعی است و پدرش به گونه ای مرموز به قتل رسیده ‌است . کسی از چگونگی و علل قتل شاه آگاه نیست . در همان حین هملت در می یابد که پس از مرگ پدرمادر و عمویش با یکدیگر پیمان زناشوئی بسته و هم بستر شده‌اند . وسوسه‌ها و تردیدهای هملت هنگامی آغاز می‌شود که شاه مقتول به شکل روح به سراغ او می‌آید . روح بازگو می‌کند که چگونه به دست برادر به قتل رسیده ‌است و از هملت می‌خواهد که انتقام این قتل مخوف و ناجوانمردانه را باز ستاند .در همین زمان و در طی این ماجرا او باز می‌یابد که پدر معشوقه‌اش " افلیا " هم در قتل پدر دست داشته ‌است . اوفلیا از نقشه‌ هملت آگاه می‌شود و پس از آگاهی از مرگ پدرش مجنون شده و خود را در رودخانه ای غرق می‌کند . هملت به دنبال راهی برای بر ملا کردن نقشه قتل پدر می گرد و اجرای نمایش را راه مناسبی برای رسیدن به واقعیت می داند تا با بازسازی صحنه قتل پدر ، پرده از راز قتل بگشاید وی با دعوت از گروهی بازیگر از آنها می خواهد تا صحنه را در حضور عموی قاتل و مادر خیانتکارش بازی کنند تا پس از دیدن این صحنه به واقعیت دست یابد واین اتفاق می افتد و بالاخره انتقام پدر را از عمویش می‌گیرد و در پایان داستان هر دو یعنی عمو و هملت به دست هم کشته می‌شوند.

در پس این نمایشنامه وجوه درمانی بسیاری نهفته است که در این مقاله و در پی خواهد آمد همچنین از " بوعلی سینا " بزرگترین پزشک دوره ی اسلامی که فلسفه و طب اصلی ترین فعالیت وی محسوب می شود حکایتی آمده است که در آن حکایت درباره ی قدرت علمی و تجربی بوعلی سینا در درمان های غیر دارویی و در حوزه روانپزشکی و آنچه که امروزه ما آن را " نمایش درمانی" می نامیم دیده می شود .

داستان از این قرار است که در زمانی که بوعلی در دربار " شیرین " معروف به " ملکه سیده " حاکم " ری " به کار دیوانی مشغول بود فعالیت های طبی و درمانی و همچنین فلسفی خود را نیز ادامه می داد. درآن زمان ری پس از "نیشابور" بزرگترین شهردر منطقه مشرق زمین به شمار می آمد عمارت‌های سلطنتی ، جمعیت انبوه و فراوانی نعمت ، سیمایی زنده و پرجنب و جوش را به این شهر داده بود. شیرین" دختر " سپهبد شروین" معروف به " ملکه سیده " پس از مرگ شوهرش "علی بویه " عملا حکومت ری را به دست گرفت بود در این زمان فرزند جوانش " مجد الدوله " مبتلا به بیماری " مالیخولیا " بود. وی از ابن سینا خواست تا برای درمان فرزندش کاری بکند . استاد به کاخ سلطنتی آمد و در سرایی مسکن گزید و از همان روزهای نخست معالجه مجد الدوله را آغاز کرد " نظامی عروضی " شاعر بزرگ ایرانی نیز در کتاب " چهار مقاله " خود این روایت شیرین و شنیدنی را به نظم کشیده است . طبق این روایت مجد الدوله دچار بیماری مالیخولیا شده بود و خیال می‌کرد که " گاو " شده و همه روزه بانگ سر می داد ... که مرا بکشید که از گوشت من غذایی لذیذ و نیکو به‌دست می آید. روزی استاد بوعلی لباس قصابان به تن کرد و با صدایی بلند گفت:" آن جوان را بشارت دهید که قصاب می‌آید تا او را بکشد.

خبر را به آن جوان گفتند تا مهیا شود .پس خواجه ... بر در سرای بیمار آمد ... کاردی به دست گرفته و گفت : این گاو کجاست تا او را بکشم ؟

آن جوان همچون گاو بانگی کرد که من اینجا هستم و مهیای ذبح شدن .

خواجه گفت: به میان سرای آریدش و دست و پای ببندید و فرو افکنید تا او را حلال کنم.

بیمار چون آن شنید بدوید و به میان سرای آمد و بر پهلوی راست خفت و پای او را سخت با رسن ببستند پس خواجه ابوعلی سینا بیامد و کارد بر کارد مالید و فرو نشست و دست بر پهلوی او نهاد چنانکه عادت قصابان بود.

پس گفت : این چه گاو لاغری است !؟ این را نشاید کشتن گوشتی ندارد علف دهیدش تا فربه شود و برخاست و بیرون آمد..

پس گفت : دست و پای او را بگشایید و خوردنی آنچه فرمایم پیش او برید و او را گویید: بخور تا زودتر فربه شوی . چنان کردند که خواجه گفت ... او بشنودی و بخوردی برآن امید که فربه شود تا او را بکشند. پس اطباء دست به معالجت او برگشادند چنانکه خواجه ابوعلی ‌فرموده بود پس از یک ماه که دارو های بوعلی را به بهانه فربه شدن نوشید صحت یافت و سلامتی حاصل شد .

این دو مثال را از آن جهت آوردیم تا یاد آوری کنیم که مبنای عملی شیوه نمایش درمانی قدمتی به دارزای تاریخ و فرهنگ و تمدن بشری و صد البته در آثار مفاخر عرصه فرهنگ هنر و فلسفه جهانی دارد و آنچه را که " مورینو " به عنوان مبتکر شیوه نمایش درمانی مطرح کرده است نگاه مدرن و امروزی این متخصص علم روانشناسی در دوران معاصر است و او هرگز مبتکر شیوه نمایش درمانی نیست .

اما نمایش‌ درمانی، بهره‌گیری از وجوه دراماتیک و زیبایی شناسانه هنر نمایش ، جهت تأثیر گذاری بر شخصیت افراد است که بـیـش از آنکه یک فعالیت فـردی باشـد بنا به ذات وجـودی هنر نمایش ، یک فعالیت گروهی اسـت و شاید بتوان نـخـسـتـیـن نشانه‌های نـمـایـش درمانی را در رفتارهای رازآلود جادوگران و شفادهندگان قبایل بدوی انسانی جستجو کرد که به شکلی بیانگر تأثیر فعالیت های نمایشی بر روان و حتی جسم آدمی است .

این شیوه درمانی بطور مشخص نخستین و به شکل مدرن توسط روانپزشک و نظریه پرداز رومانیایی الاصل " ژاکوب لویی مورنو ۱۸۹۲ " و از مشاهده ، مطالعه و تحلیل بازی های کودکان شکل گرفت . او به همراه تعدادی از پزشکان یک گروه درمانی کوچک به نام " یاری به خود" را تأسیس کرد که بعدها به " اولین مرکز رسمی تئاتردرمانی جهان " در حومهٔ نیویورک تبدیـل شـد.

مورنو، نقش مهمی در انسجام اصول نمایش‌درمانی داشت و در کتابی که به سال ۱۹۴۷ با عنوان " تئاتر خودجوش " نوشت ، اساس و شیوهٔ نـمـایـش درمانـی را تعریف و تبیین کرد .(ادامه دارد )

از : مجید امرایی - هملت شخصیت محوری نمایشنامه ماندگار " ویلیام شکسپیر " پیش از اجرای صحنه معروف " تله موش " که به قصد رسوایی عموی جنایت کارش " گلادیوس " و با حضور گروهی بازیگر قصد برملا کردن نقشه قتل پدر را دارد چنین می گوید : " بازیگران نمى‌توانند رازى را پنهان دارند ، همه را خواهند گفت " و این جمله بیانگر این واقعیت است که نمایش راهی مناسب برای تخلیه درونیات انسانی و رسیدن به اصل واقیت است و صحنه محلی برای راست گویی و افتادن همه پرده ها است و این را شکسپیر از زبان یکی از شخصیت های نمایش اش یعنی هملت می گوید واین یک صحنه نمایش درمانی است .

داستان از این قرار است " هملت " شاهزاده دانمارک از سفر آلمان به قصر خود در" هلسینبورگ " باز می گردد تا در مراسم تدفین و خاکسپاری پدرش شرکت کند . در می یابد که مرگ پدر غیر طبیعی است و پدرش به گونه ای مرموز به قتل رسیده ‌است . کسی از چگونگی و علل قتل شاه آگاه نیست . در همان حین هملت در می یابد که پس از مرگ پدرمادر و عمویش با یکدیگر پیمان زناشوئی بسته و هم بستر شده‌اند . وسوسه‌ها و تردیدهای هملت هنگامی آغاز می‌شود که شاه مقتول به شکل روح به سراغ او می‌آید . روح بازگو می‌کند که چگونه به دست برادر به قتل رسیده ‌است و از هملت می‌خواهد که انتقام این قتل مخوف و ناجوانمردانه را باز ستاند .در همین زمان و در طی این ماجرا او باز می‌یابد که پدر معشوقه‌اش " افلیا " هم در قتل پدر دست داشته ‌است . اوفلیا از نقشه‌ هملت آگاه می‌شود و پس از آگاهی از مرگ پدرش مجنون شده و خود را در رودخانه ای غرق می‌کند . هملت به دنبال راهی برای بر ملا کردن نقشه قتل پدر می گرد و اجرای نمایش را راه مناسبی برای رسیدن به واقعیت می داند تا با بازسازی صحنه قتل پدر ، پرده از راز قتل بگشاید وی با دعوت از گروهی بازیگر از آنها می خواهد تا صحنه را در حضور عموی قاتل و مادر خیانتکارش بازی کنند تا پس از دیدن این صحنه به واقعیت دست یابد واین اتفاق می افتد و بالاخره انتقام پدر را از عمویش می‌گیرد و در پایان داستان هر دو یعنی عمو و هملت به دست هم کشته می‌شوند.

در پس این نمایشنامه وجوه درمانی بسیاری نهفته است که در این مقاله و در پی خواهد آمد همچنین از " بوعلی سینا " بزرگترین پزشک دوره ی اسلامی که فلسفه و طب اصلی ترین فعالیت وی محسوب می شود حکایتی آمده است که در آن حکایت درباره ی قدرت علمی و تجربی بوعلی سینا در درمان های غیر دارویی و در حوزه روانپزشکی و آنچه که امروزه ما آن را " نمایش درمانی" می نامیم دیده می شود .

داستان از این قرار است که در زمانی که بوعلی در دربار " شیرین " معروف به " ملکه سیده " حاکم " ری " به کار دیوانی مشغول بود فعالیت های طبی و درمانی و همچنین فلسفی خود را نیز ادامه می داد. درآن زمان ری پس از "نیشابور" بزرگترین شهردر منطقه مشرق زمین به شمار می آمد عمارت‌های سلطنتی ، جمعیت انبوه و فراوانی نعمت ، سیمایی زنده و پرجنب و جوش را به این شهر داده بود. شیرین" دختر " سپهبد شروین" معروف به " ملکه سیده " پس از مرگ شوهرش "علی بویه " عملا حکومت ری را به دست گرفت بود در این زمان فرزند جوانش " مجد الدوله " مبتلا به بیماری " مالیخولیا " بود. وی از ابن سینا خواست تا برای درمان فرزندش کاری بکند . استاد به کاخ سلطنتی آمد و در سرایی مسکن گزید و از همان روزهای نخست معالجه مجد الدوله را آغاز کرد " نظامی عروضی " شاعر بزرگ ایرانی نیز در کتاب " چهار مقاله " خود این روایت شیرین و شنیدنی را به نظم کشیده است . طبق این روایت مجد الدوله دچار بیماری مالیخولیا شده بود و خیال می‌کرد که " گاو " شده و همه روزه بانگ سر می داد ... که مرا بکشید که از گوشت من غذایی لذیذ و نیکو به‌دست می آید. روزی استاد بوعلی لباس قصابان به تن کرد و با صدایی بلند گفت:" آن جوان را بشارت دهید که قصاب می‌آید تا او را بکشد.

خبر را به آن جوان گفتند تا مهیا شود .پس خواجه ... بر در سرای بیمار آمد ... کاردی به دست گرفته و گفت : این گاو کجاست تا او را بکشم ؟

آن جوان همچون گاو بانگی کرد که من اینجا هستم و مهیای ذبح شدن .

خواجه گفت: به میان سرای آریدش و دست و پای ببندید و فرو افکنید تا او را حلال کنم.

بیمار چون آن شنید بدوید و به میان سرای آمد و بر پهلوی راست خفت و پای او را سخت با رسن ببستند پس خواجه ابوعلی سینا بیامد و کارد بر کارد مالید و فرو نشست و دست بر پهلوی او نهاد چنانکه عادت قصابان بود.

پس گفت : این چه گاو لاغری است !؟ این را نشاید کشتن گوشتی ندارد علف دهیدش تا فربه شود و برخاست و بیرون آمد..

پس گفت : دست و پای او را بگشایید و خوردنی آنچه فرمایم پیش او برید و او را گویید: بخور تا زودتر فربه شوی . چنان کردند که خواجه گفت ... او بشنودی و بخوردی برآن امید که فربه شود تا او را بکشند. پس اطباء دست به معالجت او برگشادند چنانکه خواجه ابوعلی ‌فرموده بود پس از یک ماه که دارو های بوعلی را به بهانه فربه شدن نوشید صحت یافت و سلامتی حاصل شد .

این دو مثال را از آن جهت آوردیم تا یاد آوری کنیم که مبنای عملی شیوه نمایش درمانی قدمتی به دارزای تاریخ و فرهنگ و تمدن بشری و صد البته در آثار مفاخر عرصه فرهنگ هنر و فلسفه جهانی دارد و آنچه را که " مورینو " به عنوان مبتکر شیوه نمایش درمانی مطرح کرده است نگاه مدرن و امروزی این متخصص علم روانشناسی در دوران معاصر است و او هرگز مبتکر شیوه نمایش درمانی نیست .

اما نمایش‌ درمانی، بهره‌گیری از وجوه دراماتیک و زیبایی شناسانه هنر نمایش ، جهت تأثیر گذاری بر شخصیت افراد است که بـیـش از آنکه یک فعالیت فـردی باشـد بنا به ذات وجـودی هنر نمایش ، یک فعالیت گروهی اسـت و شاید بتوان نـخـسـتـیـن نشانه‌های نـمـایـش درمانی را در رفتارهای رازآلود جادوگران و شفادهندگان قبایل بدوی انسانی جستجو کرد که به شکلی بیانگر تأثیر فعالیت های نمایشی بر روان و حتی جسم آدمی است .

این شیوه درمانی بطور مشخص نخستین و به شکل مدرن توسط روانپزشک و نظریه پرداز رومانیایی الاصل " ژاکوب لویی مورنو ۱۸۹۲ " و از مشاهده ، مطالعه و تحلیل بازی های کودکان شکل گرفت . او به همراه تعدادی از پزشکان یک گروه درمانی کوچک به نام " یاری به خود" را تأسیس کرد که بعدها به " اولین مرکز رسمی تئاتردرمانی جهان " در حومهٔ نیویورک تبدیـل شـد.

مورنو، نقش مهمی در انسجام اصول نمایش‌درمانی داشت و در کتابی که به سال ۱۹۴۷ با عنوان " تئاتر خودجوش " نوشت ، اساس و شیوهٔ نـمـایـش درمانـی را تعریف و تبیین کرد .(ادامه دارد )